عزیزم

سلاماین دست نوشته ی خیس پیشکشم به تو.. اینو واسه روزی مینویسم که شبش بافانوس میای سرمزارم شونه هات از داغ رفتنم خم شده ومن درست زیرپات زیریه عالمه خاک آروم گرفتم.اینونوشتم بدونی یه روزی میرسه بایدشعربارون واسه رفتنم بنویسی یه روزی میرسه کل شهر روسراغ ازمن میگیری وهمه آدرس بهشت زهرا رو بهت میدن. یه روزی صورتت یه دست نوشته ی باران خورده میشه واسه داغ رفتنم اون روز من رفتم اماچمدونم رو جاگذاشتم من رفتم دستام سرده سرده اماتوهنوزخاطرات دستای گرمموباخودت مرورمیکنی تو نباشی واسم فرقی نداره یک ثانیه عمرکنم یایک ساعت یایک عمر....هرجای دنیاکه باشی یکی هست بنام فاطمه که باتمام وجودش دیوووونه ی تو وقدم زدن باتوئه این حس وحال دیونگی رو ازم نگیر عزیزم...

می‌دانم نمی‌دانی

چقدر دوستت دارم

و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را

در دست گرفته است

می‌دانم نمی‌دانی

چقدر بی‌آنکه بدانی می‌توانم دوستت داشته باشم

بی‌آنکه نگاهت کنم

صدایت کنم

بی‌آنکه حتی زنده باشم

می‌دانم نمی‌دانی

تا بحال چقدر دوست داشتنت

مرا به کشتن داده است .

می دانم نمی دانی....H

عزیزم...